پریماهپریماه، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

فرشته بهاری مامان و بابا

ده ماهگی دختر گلم

دختر نازنینم امروز جمعه 2 اسفند 92 و به سلامتی ده ماهه شدی و کم کم داری بزرگ و شیطون میشی . دختر عزیزم الان که دارم برات این ها مینویسم 2 تا دندان کوچولوی پایینت در اومده و کم کم دوست داری بیشتر روی پاهات راه بری وقتی هم میشینی سریع دمر میشی و میخواهی چهار دست و پا بری ولی هنوز آن چنان وارد نشدی و فقط فیگورش خوب میگیری و به جای اینکه جلو بری دنده عقب میری و من و بابایی کلی بهت میخندیم . تازگی عروسک هات میشناسی و اسماش که میگیم با دست نشان میدی .بابایی برات از این روروئک چوبی دستی خریدی میخواد که زود راه بیفتی.
2 اسفند 1392

نه ماهگی دختر عزیزم

دختر عزیزم الان که دارم وبلاگت کامل میکنم 3 بهمن ماه 92 ساعت 12 شب و با هزار درد سر و مکافات خوابندمت چونکه باید نیم ساعتی شیر بخوری و با مه مه بخوابی ولی با این حال خیلی این لحظات شیرین و دوست داشتنی و فراموش نشدنی و دلم نمیخواهد هیچ وقت از یادم برود ، اون صورت قشنگ و معصومت در خواب خیلی دوست دارم میبوسمت دختر عزیزم و نه ماهگیت تبریک میگم چه زود داری بزرگ میشی و نگرانم از این دوران بخوبی لذت نبرم . دختر عزیزم الان شما نه ماهه هستی و اما کارهای جدیدت :فعلا که خبری از دندان نیست در صورتی که اکثر همسن و سال های تو الان حداقل دو دندان دارند ،چهار دست و پا نمیری،اما سر میز میتونی بایستی و گاهی هم قدم بر میداری ،عزیز دلم به تازگی جیغ جیغ میکنی ...
7 بهمن 1392

اولین دندان دختر گلم

پریماه جونم امروز 6 دی ماه 92 است و الان 9 ماه و 4 روزته و مامانی متوجه شد دختر عزیزش اولین دندان پایینش جوانه زده و در حالی فهمیدم که به دختر گلم با نعلبکی لیمو شیرین -میوه مورد علاقه ات -میدادم که صدای برخورد دندان جوانه زده ات با نعلبکی شنیدم و وقتی روی لثه پایین دست کشیدم دیدم بله اولین دندان شیری دختر کوچولوم جوانه زده است. دختر نازنینم اولین مروارید دهانت مبارک.
7 بهمن 1392

92عاشورا

دختر عزیزم امسال اولین سالی بود که تو هم برای نذری دایی بهمن بودی و سال گذشته من از خدای مهربون خواستم تو دختر عزیز صحیح و سالم بهم بده .همه از دیدنت کلی ذوق میکردند و عکس میگرفتند خدا را شکر غریبی هم نمیکردی وبغل همه میرفتی .یک عکس از اون روز برات میزارم:   ...
4 دی 1392

هفت ماهگی

دختر عزیزم هفت ماهگیت مبارککککک . امروز دوم آذر ماه 92 ودختر عزیزم وارد ماه هشت شدی .امروز جهت چکاب به مرکز بهداشت رفتی و قد و وزنت خوب بود (قدت69 و وزنت 8500 )در آنجا خیلی غریبی و گریه کردی خدا را شکر دیگه این ماه واکسن نداشتی .  دختر عزیزم در این ماه دیگه مامان و بابا به خوبی می شناسی و بابایی خیلی دوست داری چون اولین کلمه ای که به زبان آوردی بابا بود و بابایی به خاطر همین برات دستبند با نشان ماه تولدت خرید .بابایی وقتی از سرکار میاد کلی براش ذوق میکنی و میخندی و خودت حسابی تو دل بابا جونت جا کردی. دختر عزیزم در این ماه دیگه میتونی بنشینی و از اینکه بنشینی و با اسباب بازی هات بازی خیلی خوشت میا د.   ...
4 دی 1392

شب یلدا

امسال اولین شب یلدا دختر نازم بود و بخاطر این تصمیم گرفتیم امسال برای اولین بار شب یلدا خانه خودمون باشیم و به مامان ژاله و داییت گفتیم بیایند اینجا دور هم باشیم .امسال یک عضو جدید به جمع مون اضافه شده و اون دختر ناز و دست داشتنی من پریماه جونم بود آن شب خیلی بهمون خوش گذشت و تا پاسی از شب بیدار بودیم.
4 دی 1392

هشت ماهگی

دختر گلم هشت ماهگیت مبارک باشه هشت ماهگیت مصادف بود با دوم دی ماه نود ودو و این ماه هنوز دکترت نبردم تا وزن و قدت اندازه بگیره ولی به نظر میرسه خدا را شکر همه چیز خوب باید باشه. دختر کوچولو من که هنوز خبری از چهار دست و پا رفتنت نیست و هنوزم دندان کوچولوهات در نیومده تنها کاری که میکنی این که کامل می شینی و با اسباب بازیهات بازی کنی و برایم گهگاهی دد دد یا بابا میگی و من کلی عشق میکنم . از دمر شدن خیلی بدت میاد گاهی برای برداشتن اسباب بازیت از روی زمین یه شیرجه میری وبعد جیغ میزنی که من بلند کنید .عادت بدی پیدا کردی که دیگه دوست نداری شبها توی گهوارت بخوابی و شبها پیش من و بابایی میخوابی و تا صبح مرتب شیر میخوری در حالیکه کوچولوتر که بودی...
4 دی 1392