پریماهپریماه، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

فرشته بهاری مامان و بابا

تولد دو سالِگی

پریماه جونم امروز 4 خرداد 94 که بار دیگر اومدم خاطرات دختر عزیزم بنویسم و یک ماه از تولد دو سالگیت میگذره امسال تولدت را با کلی عقب وجلو سرانجام 3 اردیبهشت 94 با یک روز تاخیر در خانه خودمان برگزار کردیم با اینکه جای مان کوچک بود ولی به همگی خوش گذشت و به خوبی برگزار شد و کوچولوی من هم کلی ذوق کر.و شادی کرد امسال تازه مفهوم جشن تولد و فوت کردن شمع فهمیده بودی. یک هفته ای که دندان های آسیابی پایینت در اومده و جای آنها میسوزه  برای مراقبت دو سالگیت بهداشت رفتیم قدت 87 و وزنت 11 کیلو بود ولی از وزنت راضی نبودند چون غذا کم میخوری و بازیگوش شدی. دو هفته ای است که خانه مامان بزرگ اومدیم چون مامانی کمردرد دوباره سراغش اومده و تو هم چون اینج...
12 خرداد 1394

19 ماهگی

دختر عزیزم 2 آذر ماه نوزده ماهت شد و از این ماه تصمیم دارم از شیر بگیرمت که خیلی کار سختی به نظر میاد و باز هم دو دل و مرددم . الان که دارم برات این یادداشت مینویسم 10 آذر 93 و دو روز که شیرت قطع کردم و شب ها فقط گهگاهی بهت شیر میدهم و انطور که فکرمیکردم کار سختی نبوده و من با زدن چسب روی سینه ام تو را از سینه متنفر کردم و بهت گفتم سینه مامان اوخ شده و تو خیلی ناراحت میشی ممه مامان این طور میبینی و باید به تو دختر گلم بگم از شیر گرفتنت خیلی برام سخته ولی از طرفی خوشحالم که تونستم 19 ماه بهت شیر بدم و داری بزرگ میشی امیدوارم این دوران به خوبی سپری کنیم میبوسمت.
10 آذر 1393

18 ماهگی

دخترم 18 ماهگیت مبارک به سلامتی 6 آبان آخرین واکسنت باید بزنم و امیدوارم دردت زیاد نیاد و از حالا ناراحتم .این روزها خیلی خیلی شیطون شدی و باهات که حرف میزنم همه چیز میفهمی تازگی میری سر کیف لوازم آرایشیم و میخواهی رژ بزنی و این لب های کوچولوت بهم میمالی و میگی بهم رژ بمال من از دست تو فسقلی چکار کنم فدای تو دختر ناز بشم. واکسنت به خوبی زدیم و فقط همون شب پات خیلی درد میکرد طوری که نمی تونستی راه بری واز شدت درد گریه میکردی و کمی تب کردی ولی فردا صبح خوب شدی خدا را شکر و در این ماه قدت 81 و وزنت 10200 بود که بهداشت گفت وزنت کمه وباید سعی کنید از شیر بگیریدش تا به غذا خوردن بیفتی و حالا تصمیم دارم ماه دیگه از شیر بگیرمت.
3 آبان 1393

راه رفتن پریماه کوچولو

دختر عزیزم سرانجام بعد از این که 16 ماه و یک هفته شدی به راه افتادی و مامان با راه رفتنت خوشحال کردی قبل از اون خیلی نگران بودم ولی حالا خیلی خوشحالم که به تنهایی میتونی راه بری .یه خبر دیگه این که دندانات عجله دارند و دندان های پایین جلو و آسیابت با هم بیرون اومده اند و الان 6 دندان بالا و 6 دندان پایین داری .امیدوارم با این پاهای کوچولوت پله های ترقی بالا بری و موفقیتت ببینم قربون قدمات برم دختر عزیزم.
13 شهريور 1393

اولین سفر

دختر عزیزم چندماهی میشه وقت نکردم بیام در وبلاگت بنویسم والان که مینویسم شما 15 ماهه شده ای و ماشاا... همه چیز را میفهمی و دستت به همه جا میگیری وراه میری ولی هنوز نمیتونی به تنهایی راه بری و من خیلی نگرانم کاشکی زودتر راه بیفتی بلد شدی بوس بدی و 3 دندان با هم در آوردی (2 دندان آسیاب و 1 دندان پایین) خودت لوس میکنی و خوردنی شدی یه سری عکس خوشگلم وقتی 14 ماهت بود ازت گرفتیم فردا هم عید فطر و قراره بریم تهران خانه دایی امیر و این اولین سفرت امیدوارم بهمون حسابی خوش بگذره .دختر عزیزم اولین سفرمون سفر سخت و بدی بود به شدت بیمار شدی و تب کردی حسابی حالمون گرفته شد و بیماری روزئلا گرفتی و بعد تب کلی دانه به بدنت زد ولی با این حال سفر فراموش نشدنی ...
5 مرداد 1393

جشن تولد یک سالگی

سلام دختر نازنینم الان که دارم برات می نویسم فکر کنم نزدیک دو هفته باشه که یک ساله شده ای و چقدر زود گذشت و دختر کوچولوم یک ساله مزه مادر شدن به من داد چه روزهای خوبی را با هم سپری کردیم . دختر عزیزم 4 اردیبهشت اولین تولدت با حضور همه فامیل برگزار کردیم و خدا را شکر جشن تولد به خوبی و با شکوه برگزار شد و به همگی حسابی خوش گذشت و تو کلی ذوق کرده بودی ولی بعضی مواقع از فرط خستگی بدخلقی میکردی که البته حق هم داشتی. در پایان یکسالگی دستت به میز میگیری و به خوبی می ایستی ، مامان و بابا میگی و با جیغ زدن حرفت میخواهی بهمون بفهمونی، خیلی فضول شدی با انگشت های کوچولوت کنترل تلویزیون تو دستت میگیری و باتری هاش در میاری، تلویزیون و ریسور خاموش و...
14 ارديبهشت 1393

نوروز 93 و یازده ماهگی دختر دلبندم

دختر نازنین و دلبندم اولین عیدت مبارک انشاا.... که سال خوب و خوشی داشته باشی و 120 مین نوروزت ببینی. دختر عزیزم امسال اولین عید نوروزت دیدی و من وبابایی در تب و تاب این عید بودیم بابای برای دختر گلش یه گل سنبل خوشگل خرید و سفره هفت سین قشنگی با هم چیدیم سر فرصت عکساش میزارم . امروز روز دوم نوروز 93 و کلی عیدی گیر آوردی و برای عیدیات ذوق کردی.امروز به سلامتی یازده ماهگیت تموم شد و دو تا دندون بالاییت بیرون اومده و بخاطر دندونات خیلی ناآروم هستی و اشتهات کم شده ،کم کم داری شیطون میشی و چهار دست و پا راه افتادی انشاا... که بقیه دندونات به راحتی در بیاد میبوسمتتتتتتتتتتتتتتت دختر خوشگلم  
3 فروردين 1393

ده ماهگی دختر گلم

دختر نازنینم امروز جمعه 2 اسفند 92 و به سلامتی ده ماهه شدی و کم کم داری بزرگ و شیطون میشی . دختر عزیزم الان که دارم برات این ها مینویسم 2 تا دندان کوچولوی پایینت در اومده و کم کم دوست داری بیشتر روی پاهات راه بری وقتی هم میشینی سریع دمر میشی و میخواهی چهار دست و پا بری ولی هنوز آن چنان وارد نشدی و فقط فیگورش خوب میگیری و به جای اینکه جلو بری دنده عقب میری و من و بابایی کلی بهت میخندیم . تازگی عروسک هات میشناسی و اسماش که میگیم با دست نشان میدی .بابایی برات از این روروئک چوبی دستی خریدی میخواد که زود راه بیفتی.
2 اسفند 1392

نه ماهگی دختر عزیزم

دختر عزیزم الان که دارم وبلاگت کامل میکنم 3 بهمن ماه 92 ساعت 12 شب و با هزار درد سر و مکافات خوابندمت چونکه باید نیم ساعتی شیر بخوری و با مه مه بخوابی ولی با این حال خیلی این لحظات شیرین و دوست داشتنی و فراموش نشدنی و دلم نمیخواهد هیچ وقت از یادم برود ، اون صورت قشنگ و معصومت در خواب خیلی دوست دارم میبوسمت دختر عزیزم و نه ماهگیت تبریک میگم چه زود داری بزرگ میشی و نگرانم از این دوران بخوبی لذت نبرم . دختر عزیزم الان شما نه ماهه هستی و اما کارهای جدیدت :فعلا که خبری از دندان نیست در صورتی که اکثر همسن و سال های تو الان حداقل دو دندان دارند ،چهار دست و پا نمیری،اما سر میز میتونی بایستی و گاهی هم قدم بر میداری ،عزیز دلم به تازگی جیغ جیغ میکنی ...
7 بهمن 1392

اولین دندان دختر گلم

پریماه جونم امروز 6 دی ماه 92 است و الان 9 ماه و 4 روزته و مامانی متوجه شد دختر عزیزش اولین دندان پایینش جوانه زده و در حالی فهمیدم که به دختر گلم با نعلبکی لیمو شیرین -میوه مورد علاقه ات -میدادم که صدای برخورد دندان جوانه زده ات با نعلبکی شنیدم و وقتی روی لثه پایین دست کشیدم دیدم بله اولین دندان شیری دختر کوچولوم جوانه زده است. دختر نازنینم اولین مروارید دهانت مبارک.
7 بهمن 1392