خبر خوش

کوچولو عزیزم ،من و بابا پیمان در ٤ فروردین ٨٦ با هم زندگی مشترک مان آغاز کردیم در این مدت بهترین لحظات با یکدیگر سپری کرد و تنها جای تو در زندگی مان خالی بود.هر سفری که می رفتیم برات لباس های خوشگلی می خریدیم و با دیدن آنه کلی ذوق میکردیم.

در ٣٠ مرداد ٩١ در حالیکه در تدارک عروسی داییت بودیم متوجه شدم که حامله هستم بابایی باورش نمی شد ولی بی بی تست نشان داد که نی نی کوچولو تشریف آوردند ولی برای اطمینان ١٣ شهریور آزمایش  خون دادم و جواب آزمایش مثبت بود .وقتی خبر بارداری به بابایی دادم کلی خوشحال و ذوق زده شد و چون یکبار سقط داشتم تصمیم گرفتیم این خبر به کسی ندهیم تا کاملا مطمئن بشیم تنها مامان جون می دونست بعد از آن پیش دکترم رفتم و سونوگرافی نوشت تا اوضاع کوچولومون بررسی بشه .

در ١ مهر ٩١ با مامانی به سونورافی رفتم تا نوبتم شد نمی دانی چقدر بهم سخت گذشت ولی خدا راشکر همه چیز خوب بود و قلب نی نی کوچولو تشکیل شده بود و تاپ تاپ می زد  آن لحظه خیلی خوشحال شدم و فقط خدا را شکر میکردم که خداوند مهربان تو را به ما داده است و این بهترین لحظه زندگیم بود و از خدا خواستم هر کسی آرزو نی نی دار شدن داره این لحظه را تجربه کنه.